- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عـاشـق و مـبـتلای عسکریام نوکـر و جـانـفـدای عسکریام در هـوایش نـفـس نـفـس زدهام از ازل در هـوای عـسکـریام من کیام؟ خـاکِ پای فرزندش همچـنین خاکِ پای عسکریام نام او همچو مجتبی، حسن است مـستِ نـامِ رسـای عـسـکریام با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم که مـطـیـع خـدای عـسکریام صوت قرآن او زِ بس زیباست بـیقـرارِ صـدای عـسـکـریام عـدهای یا حـسن حـسن گـفـتـند مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـریام بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم حـال تـحـت لـوای عـسکریام خواب و رؤیای هـر شبم باشد زائـرِ سـامــرای عــسـکـریام پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکریام شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم آشـنــای عــزای عـسـکــریام شـامـل هـر دعــای مــهــدیام تا که گـریان برای عسکـریام هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ غـربت و نـالههای عـسکریام بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است مهدی او حزین و گریان است میچکـد از دو چـشم او باران وایِ من، این چه وقت باران است روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا عسکری را چو عید قربان است حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است جگرش سوخت چون عموش حسن ارث او سوزش دل و جان است دل او ســوخـت از غــم مـادر چون حسن مادریِ دوران است جان او بر لب آمد از غـم یاس یاس پرپر که بر لبش جان است با لـب تـشـنه الـوداع میگـفـت این چه رسم وداع یاران است طـفـل او سـاقـیاش شـده حـالا لیک دست و تنش چه لرزان است ایـن دم آخـری نـفـس نـفساش نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است مهدیاش روضه خوان و او گریان بر شَهی که قتیل العریان است گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود سـرِ شَـه را به نـیـزهها زدهانـد تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زدهانـد اول او را بـه گــودی آوردنــد دوم او را به هـر کـجـا زدهاند مثـل زهـرا که بیهـوا زدنَـش پـسـرش را چه بیهـوا زدهانـد پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او عــدهای زخــمِ نــاروا زدهانــد عـدهای نـیـزه، عـدهای شمشیر پیـرِمـردان که با عـصا زدهاند عدهای هم که سنگ بَر رویَش نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زدهانــد عـدهای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زدهانـد قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش بــدنَـش را جــدا جــدا زدهانــد هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زدهاند بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است شعـله بر خـیـمه از جفا زدهاند وحـشـیانه به خـیـمـهها رفـتـند تــازیــانــه بـه اولــیــا زدهانــد چشم عـباس را که دیـدنـد دور سیلی بر زینـبـش چرا زدهاند؟ زینب و طعنه و جسارت وای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان میلرزید چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود
: امتیاز
|
مدح امام عسکری علیهالسلام
هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست خواب چیزی غیر مُردن در دل مرداب نیست خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست عرش گاهی زیر پای ماست اما غافـلیم هیچ اوجی کهکشانیتر از این سرداب نیست «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم» قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست من نـمـازم را پی تـکـبـیـرة الاحـرام تو خواندهام، برجا نماز چشمه و سهراب نیست تا که با من بـشـنود صـوت اذان بـاد را از سر گلدستهای که جز صدای آب نیست حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن او مگر آئیـنۀ خورشید عالم تاب نیست؟ در غزل عطر امام عسکری پیچیده است در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست «بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود» عشق صادق در وجود جعفر کذّاب نیست بندۀ پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده لشکـر به جان پـیکـری بیجان بیفـتد شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده تا سر به دست چـند بیوجـدان بیـفـتد این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد میخواند با خود روضه موسیبن جعفر تا خـنـده از لبهای زنـدانـبان بیـفـتـد شخصی به غارت بُرد عبای پارهاش را تا قـیـمت سـوغـاتیاش ارزان بیـفـتـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر” چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی راه نجـات من باش امشب بـبار باران! رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا وقتی که کوچ کردم از کوچههای تهران عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد» دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان قاری «بقـیهالله خیر لکم…» که سر داد یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــههـای قـــرآن یابن الحسن کجایی؟ سر میدهند با هم لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران کی میشود به شوق دیدار روی ماهت با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت همواره میفروشد دین را به قیمت نان گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود خلایق با دلی بشکسته میگـفـتند پیوسته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
ای دسـتـه گل وحی به گـلـزار مدینه قـرآن حسین ابن عـلی بر روی سینه هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی سـر تـا قـدم آئـیـنـۀ پـا تـا سـرِ زهـرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا گردون شرف را ز ازل قـائمهای تو هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است تو قلب حسین استی و تو روح ربابی پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد هـنگـام سخنرانی ت حیدر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدی پـدرت سر به کـف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده پای فرسش را بـه کف دست گرفـتی ای فـاطـمـۀ فـاطـمـه، ای کـوثـر بابا هـمـسنگـر عـمـه بـه کـنـار سـر بـابا تـنهـا نه هـمـین در دل آرام حـسیـنی تو یک گل نیلـوفری از گـلشن زهرا دامـان تو عکس گـلی از دامن زهرا آغـاز شد از دامن گـودال، خـروجت ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره روئید گل از شرم تو بر صورت عباس هر خانه که دارای رباب است و سکینه آن خانه بوَد خـانهای از شهـر مدیـنه وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تو کـیـستی؟ چراغ بـهـشت مدیـنهای آئـیـنهدار حُـسن حـسینی، سکـیـنهای در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی دشمن ذلـیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کـربلای حـسینی به سینه است روی تو آفـتـاب تـمـاشـای بـاب بـود آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای ربــاب بــود در مجلس یـزید که قـلـبت کباب بود دیـدی مـیان طـشت طلا آفـتـاب بـود گاهی صدای گریه اصغـر شنـیـدهای گه ناله در شـهـادت اکـبر کـشیـدهای ای یادگار فـاطـمه، ای دخـتر حسین همگام زیـنـبـیـنی و هم سنگـر حسین تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحـه جـمـال فـروزنده احـسنَت ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشـمن حـقـیـر مـنـزلت و اقـتـدار تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
کـنـد تـکـیـه بر اقـتـدارت خـیـام کـه رکـن خـیـامـی و والا مـقـام سـکـونی به سکّـانِ فُـلک نجات از این رو سکینه تو را گشته نام گواهم همین تلّ در پیش روست تو را سجده بردهست دشت قـیام به نـفـس نفـیس تو هم باز گشت ضـمـیرِ “عـلـیکـنَّ مِـنّی السّلام” تو آن کعـبۀ تـیرهپـوشی که نور حجاب تو را کرده است استـلام کـمالی چـنـیـن و جـلالـی چـنان عـلیوار و زهـرا نـشـانی تـمـام نـرفـتـه نـخ معـجـرت دست بـاد نـدیـده جـمـال تو را صبـح شـام تـجـلّـی زهـرا! نـبـود این بـعـیـد که خـیـر الـنّـسـایت بـنـامـد امـام بـکـش تـیـغِ آه و دو دم سـر بـده الا ذوالـفــقــار عــلـی در نــیــام بخـوان خـطـبه تا یـادمان آوری « کـلامُ الامـیـرِ امـیـرُ الکـلام» به تعـظـیم شـأنت جـهـانی اجـیر امیـری تو و شام و کـوفه اسـیر عـلی خویی و زین أب مـنصبی از آن رو کـه آئـیـنــۀ زیــنــبــی وقـاری که جلـباب پوشیده است حیایی که در نـور پـیچـیده است از آن خـانهای که تویی و رباب نـرفـته حـسـینت به پـای شـتاب عـفـیـفـه، جـلـیـله، کـریـمه لـقـب تو نـور خـدایـی نـسب در نـسب چه نوری که بر عالمی چیره شد به خورشید کی میتوان خیره شد؟ ندیـدنـد جـز نـور در محـضرت گرههای کوریست بر معجـرت به یک آه تو خـم شود پشتِ دین بـیا مـثـل زینب به مـنـبر نـشـین علی گونه با خـطبه کـولاک کن بخوان مسجد کـوفه را خاک کن بخـوان تا بـلـرزد زمین و زمان بـگـو اسـکـتوا لب بـبـنـدد جهان که کـوفـه عـلـی را تجـسّـم کـنـد که زنگ شتر دست و پا گم کند که مسجد بلـرزد ستون تا ستون بکش کار ما را به مرز جـنـون بـدا آنکـه شـد گـرمِ تـوهـیـن تـو کـنـد کـاخ را خـاک، نـفـرین تو به زیـنـب ولـی اقـتـدا مـیکـنـی تو هـم جای نفـرین دعـا میکنی
: امتیاز
|
ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها و شهادت حضرت محسن
خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چهها شد با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم غمنامۀ پهلوی به خون غـوطهورت را ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد هیچ میدانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟ خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست شعلهها از یک طرف سوزانده روی فاطمه ضربههای دیگری آمد که بال و پر شکست در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی میرسید خادمه یک صحنههایی دید تا محشر شکست در حیاطِ خانه مـولا گوشهای افتاده بود فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد مامور شد به صبر علی، از سکوت او سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد دستـش رسید دامن مولا ولی شکست از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
الـسـلام ای مـادرِ شـاهِ شهـیـدان السلام الـسـلام ای کـوثرِ جاریِ قـرآن الـسلام چـشمهـایت شـعـرِ آب و آسـمـانت آیـنه ای شکـوفاتر ز گـلـهای بهـاران السلام
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مادری از نفس افتاده و غوغا شده است وسط هـمهـمه گم نـالۀ زهـرا شده است فـی بـیـوت اذن الـلـه فـرامــوش شـد و پای آلوده ترینها به حـرم وا شده است آتشی که همه جا آب زمیـنش زده است بـانی سـوخـتـنِ خـانـۀ دریـا شـده اسـت بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است ناله زد فـضه خـذیـنی پسرم را کـشتـند یل شـش مـاهه فـدای سر بابا شده است دست خـیـبر شکن و بند؟ خـدا رحم کند قامت فاطمه از شرم عـلی تا شده است ای یـهـودی مـدیـنـه تو مـسـلـمـانی کـن اسـدالله، درین معـرکه تـنـهـا شده است فتنه قد کرده عَلَم، غیر دو تن یا که سه تن همۀ شهـر درین حادثه رسوا شده است غیرت فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد بند با معجزه از دست علی وا شده است بند شد باز ولی حرمت سادات شکـست وقت دلـواپـسی زینب کـبری شده است
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در غصب فدک
در کـوچه سـد کـردند راه مـادرم را کُـشـتـنـد طـفــل بـیگـنـاه مــادرم را گرچه برای حق خود چندین سند داشت رد کــردهانـد امــا گــواه مــادرم را با نالـههایش شهـر یاد حـق میافـتاد طــاقـت نــیــاوردنــد آه مــــادرم را پـشت سـر حـیدر زمین افـتاد زهـرا بُـردند چون پـشت و پـنـاه مادرم را دلگیرم این شبها هوای گریه دارم پـوشـانـده ابـری روی ماه مادرم را با چشمها منـظور خود را میرساند زیـر نــظــر دارم نـگــاه مــادرم را هر وقت بابا میرود از خانه بیرون بــایـد بـبــیـنـد قــتـلـگـاه مـــادرم را
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
بسکه ای زهـر تو از تـیغ دلآزار تری جگرم سوخت که از شعله شرربار تری از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری سـیـنـۀ زخـمـیِ مــادر ز تـو یــادم آمـد یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی! یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکارتری اِبنِ مـلجـم که به قـدّاریِ خود مینـازید تو از آن قـلـدرِ بـیواهـمـه قــدّار تـری دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث! از مـعــاویـۀ بَـد ذات تـو بـیعـار تـری تیـرِ قـلبم که نشد، وَرنه نشان میرفـتی تو در این مرحله از حرمله خونخوارتری نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی ظالـم! از هر چه جـفـاکار، جـفاکار تری من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟ تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری دیدی از جورِ تو بدجور به خود میپیچیم گـفـتی از جدِّ غـریبت تو گـرفـتار تری گر لـگـد مـالِ سُـمِ اسب نـکـردی بـدنـم نشد ای پَست، وگـرنَه تو سـزاوار تری آمدی تا بـشـوی مـطمـئن از کُـشـتنِ من چه شـده از پـسـر من تو عـزادار تری؟ »نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم« بـخـدا از عـمـرِ سـعـد نـگـونبـار تـری مـادرم را بـخـدا در غـمِ من سـوزانـدی هر چه گـویم ز پـلـیدیِ تو، بـسیار تری
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
این زهـر کاری کرد من از نا فتادم در کـوچـه مـثـل مـادرم از پا فـتادم با احتیاط از درد، خود را میکشیدم تا خانه چندین بار چون زهـرا فتادم در خانه گـفـتم زود درها را ببـنـدید تا داخـل حـجـره شـدم، درجـا فـتادم پـیـراهـنـم را از عـطـش بالا گرفـتم یـاد آمـد از جـدّ غــریـبـم تـا فـتــادم نیزه نخورده پیکرم میسوخت از درد یـادِ تن صـد چـاک عـاشـورا فـتـادم یاد هزار و نهـصد و پنجاه زخـمش بیخود ز خود گـشتم، ز پا آنجا فتادم گرچه سر من را جدا از تن نکردند یـاد سـرِ بـر نـیـزه در نـجـوا فـتـادم تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت یــاد عـــلــیِ اکـــبــر لــیــلا فـتــادم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش از باغـبان و زمـزمـههای بـهـاریاش از شـاهـدان سـایـهنـشـین حـرم، کـسی هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاریاش آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد با دست ظلم، دفـتر شبزنـدهداریاش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هـر لالـهای نـشانهای از داغـداریاش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ تنها نشـسته است به چشمانـتظاریاش غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنیست کو طاقتی که شرح دهم بیقـراریاش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو فـریاد از صبـوری و از بُـردباریاش در بوستان او شفـق! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ایکه برتر از دل و جانی پُر از دلتنگیام حضرت سلطان! تو میدانی پُر از دلتنگیام از حریمِ قدسیات محرومم ای شاهِ غریب مـانـدهام! مانندِ زنـدانی پُـر از دلتنگیام قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح نوکرت را باز میخوانی پُر از دلتنگیام دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم در هـوای پـاکِ بـارانی پُر از دلتنگیام دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدستهها قـبلهای، حـجِّ فـقـیرانی پُـر از دلـتنگیام بالِ پـروازی بده تا پر کِـشم تا مشهـدت حجِّ ما بیچارگان را یا رضا بر هم نزن قـبلۀ پیـر و جوان را یا رضا برهم نزن اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن میسپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن من گـنـهکـارم، بـدم، آلـودهام، بـیچـارهام معترف هستم بیان را یارضا بر هم نزن بیادب هستم نرنج از گفتههایم ای رئوف ارتـباطِ مهـربان را یا رضا بر هم نزن تـندی الفـاظ را ای جانِ من خرده نگیر یک نگـاهِ تو شـرایط را فـراهـم میکـند بـنــدۀ آلـوده را قـطـعـاً کـه آدم مـیکـنـد دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است فکـرِ دوری در دلـم تـولـیدِ مـاتم میکند من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب لـمسِ آن جا مـطمـئـناً کارِ مرهم میکند دعـوتم کن بارِ دیگـر مستـحـقِّ این درم بار دیگر دعـوتت دل را مصمّـم میکند اربعـین جـامـاندم از کـرببلا پس جا بده یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم میکند یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیبـاست رخ مـاه پس از نـمنـمِ بـاران ای اشـک مَـیـا، آمـده تـنـهـا پـسـر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهـتـر که نـدانـد چه شـده با جـگـر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید دانـست که بـرگـشت نـدارد سـفـرِ مـن ای دیده مکن گریه که شد وقـت تماشا ای اَبـر بـرو، تـا ز در آیـد قــمـر مـن نُـه سـالـه مـگـو، مـاهِ شب چـارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گــیــریــد ز داغ دل لالــه خــبــر مـن
: امتیاز
|